آموزش و توجه به زیرساخت های آموزشی یکی از گام های کلیدی برای رسیدن به توسعه در هر کشوری است. این امر به ویژه در کشورهای جنگ زده، که خشونت آسیب های جدی به زیرساخت های آن زده است، ضروری است. افغانستان به عنوان کشوری که تجربه چهل سال جنگ را به خود دیده، در […]

آموزش و توجه به زیرساخت های آموزشی یکی از گام های کلیدی برای رسیدن به توسعه در هر کشوری است. این امر به ویژه در کشورهای جنگ زده، که خشونت آسیب های جدی به زیرساخت های آن زده است، ضروری است. افغانستان به عنوان کشوری که تجربه چهل سال جنگ را به خود دیده، در بحث زیرساخت های آموزشی به نظر می رسد در شرایط مطلوبی قرار ندارد. پس از پایان حکومت داری طالبان که آموزش و نظام آموزشی در آن کاملاٌ به حاشیه رفته بود، به نظر می رسید افغانستان پس از ۲۰۰۱ به کمک جامعه جهانی در مسیر بازسازی و بهبود قرار گرفته است. اما اکنون پس از گذر بیست سال پرسش مهم این است که وضعیت زیرساخت های نظام آموزشی در افغانستان چگونه است. برای درک بهتر این موضوع در گفت و گو با دکتر حمیرا قادری مشاور ارشد سابق وزارت معارف افغانستان و نویسنده و پژوهشگر نگاهی انداخته ایم به وضعیت زیرساخت های آموزشی در افغانستان.

۱ .چهاردهه جنگ در افغانستان تاثیر جدی بر بخش آموزش کشور وارد کرده است. چنانکه خسارت های زیادی بر زیرساخت های بخش آموزش وارد کرد. با این حال، جنگ در افغانستان کدام قسمت های سیستم آموزشی در افغانستان را بیشتر متاثر کرده است؟

جنگ هر زیربنایی را ویران می کند. ساختمان ها و خانه و شرکت ها و مغازه ها تمام مراکز آموزشی، دانشگاه ها و مکاتب. جنگ درکنارش آدم ها را هم ویران می کند. بنابراین، افغانستان همانقدر که در زیربناها دچار مشکل شده است، نیروی بشری را نیز از دست داده. ما در این سال های متمادی جنگ معلم های مجرب زیادی را از دست داده ایم.

 به عنوان مشاور ارشد وزارت معارف، وقتی در سال گذشته به ولایات افغانستان سفر کردم، اولین چیزی که خیلی برایم دردآور بود، خیمه هایی بود که به عنوان مکتب یاد می شد. مکتب باید یک ساختمان استاندارد باشد که در کودک شوق به آموختن را زیادتر کند و  ساعات خوشی را برای کودک دور از خانه و خانواده رقم بزند. به صورت نمونه به نظر من خیمه های قندهار که کودکان صنف(کلاس) اول تا پنج ما در آن درس می خواندند نه تنها کودک را برای آموختن تشویق نمی کند، بلکه یقین دارم دلزدگی وحشتناکی را  هم برایش ایجاد می کند. خیمه ها به حدی گرم بود که قابل تحمل برای من بازدیدکننده نبود. چه برسد به اینکه کودک بخواهد پنج ساعت روز را در آن سپری کند. یقیناً چنین محل درسی نه تنها جسم کودک را دچار مشکل می کند بلکه با روح کودک هم بازی می کند. یقیناً هرصبحی که کودک بخواهد به سمت چنین خیمه گرمی برود، دچار یک شکنجه روحی می شود.

 نمونه دیگری از تخریب زیربناها که بخواهم بگویم، ولایت بامیان بود. در بامیان کودکان از همان صنف اول تا دوزاده معمولاً کم از کم در روز دو ساعت پیاده روی می کنند تا به مکانی به نام مکتب برسند و اینکه مکتب خودش چه مشکلاتی دیگر دارد، بماند و چون بامیان سردسیر  است،‌ کودکان در مسیر رنج فراوانی می برند. در خیلی از مواقع  کودک باید از روی سنگ ها و تپه های بسیار فراوانی بگذرد. شاید مسیر پایین آمدن از این کوه ها آسانتر باشد اما مسیر بالا رفتن به مراتب سخت و دشوار است. در نتیجه این بالا و پایین رفتن های مکرر نه تنها جسم کودک را اذیت می کند بلکه خود نفس مکتب رفتن را هم برای این کودک زیر سوال می برد. مشکل دیگر  نصابی است که در مکاتب تدریس می شود. نصاب تدریسی باید قابلیت محور آماده باشد. اما بیایید این کتاب ها را با هم ورق بزنیم.  این کتاب ها از نظر املایی مشکل دارند،‌ چه برسد متحوایی.  در درس علوم انسانی کتاب ها جنسیت زده هستند. به این معنا که نقش زنان، نقش کلیشه ای صد ساله گذشته را دارند. زنان رخت شویند و مردان کتاب خوان و ارباب. در تصاویر کتاب ها همین نمادها منعکس شده است. بالفرض محال که اشکالی در کتاب نباشد،‌ اما کو کتاب کافی؟ کتاب ها در حدی کم است که هر دو یا سه شاگرد یک کتاب را با هم شریک می کنند و نوبتی به خانه می برند تا بتوانند درس ها را یاد بگیرند. در کنار این مشکلات،‌ مشکل کمبود معلم هم به دلیل  نبود تشکیل و  بودجه هم هست.

من به خیمه هایی درسی هم در هرات رفتم. در شهری که امیدوار بودیم حداقل اصول اولیه در آن برای آموزش رعایت شده باشد. سه ساعت پشت سرهم شاگرد معلم  ندارد و تمام این سه ساعت بدون برنامه و وقت هدر رفته به عنوان یک زندانی در کلاس نشسته و حتی نباید شوخی کند تا برای صنفی دیگری که احتمالا معلم دارد، مزاحمت ایجاد نشود. بنابراین، افغانستان در قمست آموزش از سه مسئله اساسی رنج بسیار زیادی می برد. نخست، مکان تدریسی به نام  مکتب. دوم، معلم.  سوم، نبود لوازم اولیه تدریس، مانند کتاب. در نتیجه همه این عوامل باعث می شود مکاتب افغانستان راه درازی برای توسعه پیش رو داشته باشند.

۲ .از سال ۲۰۰۲ کمک های زیادی و برنامه های متعددی از سوی جامعه جهانی برای ارتقای وضعیت آموزشی در کشور سرازیر شده است. با این حال این کمک تا چه میزان توانسته بر بهبود شرایط آموزشی مؤثر واقع شود؟ اثرگذارترین برنامه ها برای ارتقای آموزش در کشور چه بوده و عملگرد آن ها تا چه میزان موفقیت آمیز بوده است؟

کمک های فراوانی به افغانستان از طرف جامعه جهانی آمده است. اما این کمک ها مشخصاً همه شان برای بخش آموزش نبوده است. بیشترین کمک هایی که وارد افغانستان شده است برای بخش امنیت از دست رفته افغانستان است.

کمک هایی که برای آموزش اختصاص داده شده،‌ به دو بخش قابل تقسیم است. بخشی از کمک های انجویی بوده. انجوها بدون بازخواست به صورت مستقل کار کرده اند(که معلوم نیست آیا واقعا کار کرده اند) اما گزارش رد کرده اند که بودجه مصرف شده است.

بخش دیگر زیرنظر دولت بوده است. بودجه و کمک دولتی در بخش های متفاوت روی پلان وزارت معارف مصرف می شود. بخشی از این کمک ها را برای چاپ کتاب است. برای ساختمان سازیست. برای استخدام معلم های بالمقطع یا حق الزحمه است و برنامه های کوتاه مدت یا درازمدت دیگر.

اما با تمام این ها چون برنامه منسجم، مدون نبوده عملا نمی شود گفت که تغییر خیلی چشمگیر است. شاید تعداد ساختمان ها زیادتر شده است نسبت به دوره طالبان. اما در کل نمی شود گفت که اوضاع درسی بی نهایت خوب شده است. جوششی در مردم افغانستان بوده است که بعداز طالبان ناگهان به سمت معارف روی آورده اند. به خاطر اینکه پنج یا شش سال همه در دوران طالبان دچار محرومیت برای آموزش شده بودند. طبق آمار تعداد دانش آموزان بالاست. اما آنچه که وزارت معارف از آن رنج می برد نداشتن برنامه منسجم است.

حتی در این اواخر وزارت معارف عملاً  به شدت یک وزارت سیاسی شده است. درحالی که نیاز است تا  تحصیلات عالی و وزارت معارف از بازی های سیاسی و بحث های قومی در افغانستان دور نگه داشته شوند. هنوز بحث زبان در وزارت معارف دامن زده می شود. مثلاً نمونه آخر این بود که خیلی از فارسی زبانان از وزارت معارف کنار زده شدند.

۳ .یکی چالش های جدی در نظام آموزشی کشور تبعیض جنستی در آموزش است. چه دلایلی منجر به این امر در نظام آموزشی افغانستان شده است؟

همانطور که ایران در بحث آموزش خود از تبعیض جنسیتی رنج می برد، نظام تدریسی افغانستان هم دچار این معضل است. فکر میکنم در قسمت تبعیض جنسیتی بین این دو کشور تشابهاتی وجود دارد. هرچند به دلیل آرامش که مردم ایران دارند، بیشتر توانسته اند روی این مسئله تمرکز کنند و راه حل هایی نیز داشته باشند اما هرازاگاهی هم سروصدایی در بین ملت ایران بر می خیزد. جایی که مثلاً کودکان دختری که ریاضی می خوانند، از روی جلد کتاب حذف می کنید و به جایش تصویر پسر می گذارید.

 افغانستان هم این معضل را دارد. چراکه فضای سنتی است و در این فضای سنتی عملاً  نصاب درسی هم ما به بازتولید نقش های جنسیتی  مشغول بوده است.در همین اواخر برای مرمت نصاب بحث هایی که ما داشتیم، حذف کلیشه های جنسیتی و حذف این بازتولید بود. یعنی الگو زنان قهرمانان را وارد کردیم. اما پول چاپ مجدد کتاب های جدید از کجا شود؟ یکی از بحث های دیگر این است خود افغانستان چون نظام سنتی دارد معلمان، چه زن و یا هم مرد هنوز در چرخه  تولید بحث های جنسیتی غوطه ور هستند. یعنی خود معلم هنوز نتوانسته خود را از آن نظام و فضای جنسیتی رها کند. حذف فضای جنسیتی از بحث نظام تعلیم و تربیت افغانستان نیاز به چند نسل کارا و کارکن دارد. ما نیاز به معلمی داریم که اگر مرد است خود را جنس برتر نداند و اگر زن است خود را جنس فرودست نداند. کودک ما نمیتواند از زنان و مردانی که تحت انقیاد جنسیت هستند، شیوه جدیدی برای زندگی بیاموزد.

۴ .یکی از چالش های جدی در نظام آموزشی کشور عدم وجود معلمان با مدارک معتبر و مهارت های تدریس است. میان مهارت های تدریس معلمان تا چه مقدار بر مؤثریت آموزش در کشور تأثیرگذار بوده و چه چالش هایی را فراهم می کند؟

اگر بخواهیم ما از معلمان با مدارک معتبر و مهارت های تدریسی دعوت کنیم که بخوایم نظام تدریسی افغانستان را تحت پوشش خود قرار دهد ما به بودجه بسیار بالا نیاز داریم به خاطر اینکه باید چنین معلمی حمایت مالی شود چراکه حق اش است اما متاسفانه افغانستان چنین بودجه ای را ندارد. اگر وارد نظام ما شوید، می بینید که در نظام تدریسی معلم هایی که مهارت کمی دارند(به هیچ عنوان قصد توهین کردن ندارم) از صنف اول شروع کردند به تدریس و چون فکر میکنند این کودک، کودک صنف اول است پس نیاز به معلمی با مهارت بالا ندارد. در حالی که شما می دانید در تمام دنیا معلم های ورزیده معمولاً استاد صنف اول هستند اما در افغانستان و کشورهای شبیه افغانستان این موضوع کاملاً برعکس است برای همین، بیشترین بحث، بحث کمبود بودجه است که افغانستان را ناتوان در جذب معلم هایی با مهارت ها بالا کرده است.

۵ .برنامه های دولت به عنوان مسئول اصلی بهبود شرایط آموزش در کشور در طی دو دهه اخیر به چه شکل بوده است؟ این برنامه ها بیشتر در کدام مناطق و با چه دستاوردهایی همراه بوده است؟

متاسفانه، حکومت در تمامی این سال ها خصوصاً در این چند سال اخیر  (دو دهه اخیر) سرگرم جنگ بوده است. نیروهایش در صف های جنگ با طالب، با داعش با جنگ های نیابتی که در افغانستان اتفاق می افتد هدر رفته است. و خیلی راحت میشود گفت در قسمت آموزشی دارای برنامه نبوده است و از آنجایی خود وزارت معارف هم تقریباً یک وزارت سیاسی شده به هیچ عنوان نمی تواند در شرایط کنونی دستاورد آنچنانی داشته باشد. در حالی که آموزش  زیربنای یک جامعه رو به ترقی است.  حتی اگر به گزینش آخرین وزیری که فعلا در رأس وزارت معارف است، نگاه کنید، می بینید که این وزیر به زبان رسمی کشور بدون اشتباه نمی تواند، صحبت کند. از شرایط بومی و مشکلات مردم افغانستان خبر ندارد.  تخصص ندارد.  بنابراین، بحث جنگ مداوم در افغانستان و بودجه ای که برای جنگ گذاشته می شود و سیاسی شدن وزارت معارف و گزینش های ناسالم و نادرست این وزارت باعث شده است که برای سال ها بخش نظام آموزشی افغانستان نتواند برنامه منسجم برای بهوبد شرایط تدریسی داشته باشد.

۶ .نبودن فضای مناسب آموزشی، تهدیدهای گسترده امنیتی، کمبود مواد آموزشی،عدم دسترسی همه کودکان به اموزش از چالش های جدی نظام آموزشی در طی بیست سال اخیر بوده است. در این موراد چه تغییرات قابل توجهی آمده است و توجه به این موارد تا چه میزان در دستور کار دولت و نهادهای معتبر داخلی و خارجی مرتبط با آموزش بوده است؟

فرهنگ جا افتادن فساد مالی در افغانستان، یکی از چالش هاییست  که مردم دچارش هستند. در این بین وزارت معارف هم آسیب دیده است. مثلاً در دوره وزارت آقای فاورق وردک، بیشتر از بیست هزار معلم مکتب خیالی وجود داشت که باعث شد این آقا مشهور به رئیس مکاتب خیالی شود.

خوب جامعه جهانی و نهادهای معتبر متوجه فساد هستند. هرچند که فساد توسط این نهادها با همکاری نهادهای داخلی اتفاق افتاده است . در هر صورت بحث فساد به صورت گسترده نهادهای بین المللی را ناامید کرده است. برای همین کمک ها کم شده یا پروسه کمک دهی بی نهایت طولانی شده است. دولت  افغانستان تلاش کرده است تا روی مسائل آموزش و پرورش هم فکر کند اما فعلاً افغانستان دارد در جبهه متفاوتی از جبهه نظام آموزشی می جنگد و تمام تمرکزش آن سمت است. بنابراین، کسی از وزارت معارف بازخواست نمی کند. وزارت معارف زیر پرسش نیست. حتی این یک سال و نیم اخیر وزارت معارف  برخی از کنش های بنیادگرایی و افراطی داشته و مردم را ترسانده است. مثلاً وقتی گفتند بعد از این کودکان تا صنف سه در مساجد تعلیم ببینند. یا که ترانه خوانی از کودکان صنف سه به بالا با هم(دختر و پسر) ممنوع است.

در وزارت خانه به جای برنامه، سلیقه شخصی وزیر و گروه همراهش مطرح است. به مردم و  دولت پاسخگو است. تحت نظارت نیست، کارکردشان مورد توجه نیست.

۷ .با شیوع ویروس کرونا و لزومِ جایگزین شدنِ سیستمِ آموزش از راه دور و تعطیلی مدارس، بسیاری از کشورها به ویژه کشورهای در حال توسعه با بحرانِ تطابق با این سیستم و پیشروی با نظامِ جهانی تدریس آنلاین مواجه شدند. اما دررابطه با کشور افغانستان، این سیستم تا چه توانسته از زمان شیوع ویروس کووید ۱۹ پاسخگوی عرصه آموزشی کشور باشد؟

ما در دوره کرونا به سمت تعطیلی مطلق نظام آموزشی رفتیم. همین الان هم افغانستان دارد این تعطیلی را تجربه می کند. کودکان افغانستان، کودکان محرومی هستند. تکنولوژی ندارند، اینترنت ندارند، موبایل هایی که بتوانند آن ها را حمایت کنند، ندارند. ساعات اندکی درس ها از تلویزین ملی افغانستان پخش می شود. اما خوب خیلی تاثیرگذار نیست. به خاطر اینکه خیلی از مناطق افغانستان برق ندارد. حتی خود مرکز در این روزها به خاطر  تخریب پایه ها برق از طرف طالبان، خود مرکز هم برق ندارد. بنابراین، افغانستان از نظر آموزشی با کووید ۱۹ بی نهایت دچار جنجال شد و کودکان ما از درس کاملا عقب افتاده اند.

۸ .چه چالش هایی دررابطه با تسهیلات و امکانات آموزشی در مدارس افغانستان وجود دارد؟ آیا در مواردی چون کمیت و کیفیتِ ساختمان های مدارس، تعداد معلمان و عملکرد کادر آموزشی، و کلا یک سیستم و محیط آموزشی مناسب، وزارت معارف افغانستان و نهادهای مرتبط در این امر موفق عمل کرده اند یا خیر؟

اگر بخواهیم افغانستان را با دوره طالبان مقایسه بکنیم. می توانیم بگوییم نظام آموزشی افغانستان دچار تحول شده. اما اگر در کل  بخواهیم بگوییم مورد ارزیابی قرار بدهیم نسبت به  آن همه کمک مالی، وزارت معارف نتوانسته به صورت خوب پاسخگوی کودکان باشند. مشکلات را در سوالات بالا به تفصیل بحث کرده ام.

۹ .در زمینه ی تأمین مالی و بودجه ی کافی برای تقویت زیرساخت های آموزشی در کشور، به نظر می رسد کشور افغانستان با چالش هایی مواجه است. چنانچه به گزارش دیدبان حقوق بشر در ۲۰۲۰، تنها ۳ درصد از تولید ناخالص داخلی افغانستان به آموزش و پرورش اختصاص یافته است. اما این در حالیست که به باور برخی فساد گسترده در دستگاه های ذی ربط موجب این بحران مالی گردیده است. با توجه به این امر که آموزش، صلح سازی و فرهنگ سازی از مهمترین فاکتورهای توسعه ای پایدار هستند، چرا در این زمینه شاهد قصور از سوی مسئولان و فساد هستیم؟

اولاً افغانستان چنان صادرات ندارد. آنچنان بخش مالی قوی ندارد. خودکفا نیست که ما انتظار داشته باشیم که بخش بیشتری را به نظام آموزشی افغانستان اختصاص بدهند. چیزی که بیشتر از همه همین حالا مردم را رنج می دهد، نداشتن امینت جانی است. یعنی خیلی از مردم حاضر هستند که در خانه بمانند و کشته نشوند ولو اینکه بی سواد بار بیایند. حقیقت این است که من خودم هروقت کودک ام از خانه بیرون می شود و مسیر طولانی تا مکتب می رود و برمی گردد برایم ترسناک و دردآور است. برای اینکه مطمئن نیستم که همین ماشینی که کودک مرا می برد و باز می گرداند، از ماین های کنار جاده ای، ماین های چسبکی، انتحارهای ناگهانی نجات پیدا کند. شرایط در افغانستان انتخاب بین مرگ و زندگی است. بالفرض شما آخرین حمله را در مکتب سیدالشهدای کابل یادتان است، چه فاجعه فراموش نشدنی و چه ترومایی را برای جامعه خلق کرد معلم بود، مکتب بود، کتاب هم بود اما امنیت نبود.

فکر میکنم تمام تمرکز حکومت فعلاً روی بحث امنیت است. وزارت معارف هنوز نتوانسته جایگاه خودش را  به عنوان وزارت کلیدی تعریف کند. این وزارت هنوز هیچ وزیر فداکاری نداشته تا برنامه های دررازمدتی را پیاده کند، ولو که در دوره خودش قابل لمس یا مشاهده نباشد. در نتیجه، افغانستان دچار کمبود برنامه های درازمدت است. افغانستان دچار کمبود سیاست مدارهای صبور و برنامه ریز است. در مورد فساد، یک خاطره کوچکی به ذهنم آمد. در سال های جنگی که من در افغانستان تجربه کردم، یادم است، پدرم مجاهد بود و کسی که باید از بیرون نان را تهیه می کرد، من بودم. دختری شش ساله یا حتی کمتر. من یک چوب خط (چوب بلندی که پدرم از درخت توت ساخته بود) داشتم  و هر وقت نانوایی میرفتم، نانوا به تعداد نان هایی که می خواستم،  روی چوب خط می انداخت. وقتی پدرم برمیگشت، همراه نانوا تصفیه حساب می کرد. هیچ گاه بین پدرم و نانوا سر تعداد خط ها اختلافی نبود. این اعتماد در طول سال های  اخیر که قرار بود کشور به سمت توسعه برود به شدت زیر سوال رفته است. دیگر همین اعتماد کوچک بین مردم نیست. میخواهیم با این خاطره بگویم که پدیده فساد گسترده فعلی با آمدن خارجی ها رواج یافت. افغانستان کشوریست که به سنت های خودش خیلی وفادار است. اما متاسفانه پول وافری و  فساد ‌باعث شده مردم را از سنت های پسندیده شان دور شوند.

۱۰ .دررابطه با زیرساخت های اجتماعی و بسترسازی شرایط مساعد برای برابری و عدالت آموزشی و همچنین از بین بردن هنجارهای جنسیتی، آیا شاهد پیشرفت هایی در حوزه آموزشی افغانستان بوده ایم؟

زیرساخت های اجتماعی و بسترسازی برای برابری و عدالت آموزشی در افغانستان همیشه زیر سوال بوده است.

در مورد هنجارهای جنسیتی باید گفت که باید از زیربنا حل شود.  یعنی از خانواده و بعد مکتب. نمی شود که در مکتب بحث های جنسیتی را حذف کنیم و بحث برابری را وارد نظام آموزشی بکنیم اما در خانواده کودک ما دوباره دچار همان تناقض تفاوت های جنسیتی باشد. یعنی دوباره  در ساعات خانه با فرودست و فرادست روبه رو شود. اگر ما بخواهیم این بحث را کار کنیم وزارت معارف، وزارت فرهنگ، وزارت زنان، وزرات حج و اوقاف همه باهم باید روی این زمینه کار کنند. وزارت معارف، به تنهایی نمی تواند بر بحث جنسیت زدگی نظام آموزشی فایق آید. ما باید کمیته ای از تمام این وزارت خانه ها داشته باشیم. چراکه بحث خانواده مطرح است و خانواده مربوط وزارت آموزش و پرورش نمی شود. ما باید از تمام وزارت خانه ها و نهادها در افغانستان کمک بگیریم و همان عادات و عنعنات ناپسند اجتماعی را از جامعه حذف کنیم .

در مورد عدالت آموزشی هم خیر. اگر انکشاف متوازن می بود،‌ حالا اینهمه جوان طالب از روی جهل در مقابل مردم خودش تفنگ بر نمی داشت. محرومیت های که در طالب افغان می بینیم از روی همین نابرابری هاست.

۱۱ .نقش نهادهای و سازمان های بین المللی برای ارتقای سطح آموزش در کشور افغانستان و برنامه های آموزشی در این کشور چگونه بوده است؟

به صورت انجویی در افغانستان چندین  نهاد و سازمان کار کرده اند. اما شما نتیجه نظام آموزشی را می توانید ببینید که چندان رضایت بخش نیست. نهادهای بین المللی با برنامه برای نصاب تعلیمی افغانستان نیامده اند. با پول آمدند و بیشتر روی ساخت و ساز مکاتب کار کرده اند. آنهم ناقص. مثلاً در بامیان یا قندهار یکی از این دو ولایت. پولی برای  ساخت و ساز مکتب در نظر گرفته شده  اما برای دیوار مکاتب بودجه ای نبوده است. بعد که من این مکاتب را دیدم، خالی بودند. وقتی که از ریاست معارف همان ولایت پرسیدم که چرا از این صنف ها استفاده نمی شود، گفت چون خانواده ها دختران خودشان را به مکتبی که بدون دیوار نمیفرستند. چراکه در ساعات تفریح دختران محل سینما و تماشای رهگذران می شوند.  وقتی با این نهادها به تماس می شوید می گویند بودجه متناسب با همین مقدار از ساختمان ها بوده  و دستشویی یا دیوار مکتب جز برنامه ها نیست. در نتیجه، چنین برنامه ای ناقص است به در نظام آموزشی افغانستان نمی خورد.

برنامه های خارجی ها نواقص خود را داشته است همیشه و گاهی وقت ها چون به صورت مستقل عمل کرده اند ما نتوانسته ایم به صورت بهینه از  کمک ها استفاده کنیم.